در پرداختهای ساختاری ادبیات جهان از شعر و غزل و حماسه و داستانهای دراز و کوتاه یا بلند و میانه، اسطورهسازیها، قهرمانپروریها و شخصیتسازیها کمتر مییابیم که سرایندهگان یا آفرینندهگان آنها دور و بر غمها و غصهها پرسه زده باشند. با آن که این ادبیات به طور کل هم شاد نه بوده اند، مگر درصدی حزنانگیزی در آنها بسیار اندک بوده که ناشی از بدعتهای روان زمانهها باشند، جدا از دوران جنگهای صلیبی یا کشور گشاییها و یا هم مانندهسازیهای گذرگاهی، دگر کمتر دیده شده که گذشتهگان آفرینشهای فرهنگی در آثار شان نمودارهای اندوهمندی داشته باشند. مواردی که در ادبیات امروز جهان به ویژه حوزهی بزرگ و ریشه دار تمدنی پارسی و کشور ما بیشتر سراغ میشوند. با آن که پیمودن راههای رسیدن به یک جامعهی فرهنگی ارزشمندهایی داشته اند. مگر ما هرگز نهتوانستیم فردوسی و شاهنامهی ثانی داشته باشیم، یا داستاننگاری سمک عیار را داشته باشیم یا آفرینش داستانهای هزار و یکشب و یوسف و زلیخا را داشته باشیم یا هممانند فال حافظ دفترچهی مورد قبول جهانی داشته باشیم. یا مولانا گونه نمادهای آفرینش داشته باشیم. همینگونه در ادبیات غرب هم پیشروییهایی صورت نه گرفته اند که بتوانند پا در جای پای ویکتورهوگو بگذارند و یا ماکسیمگورکیسان آفرینشگر و کنشگر باشند یا کنفوسیوس چین تکرار شوند و یا هم مباحث فلسفی اوپانیشادها و حماسههای سروده شدهی وداها، که دربرگیرندهی ریگودا= نیایش خدایان به ویژه برهما، سَمَ ودا= سروده های آداب مذهبی، یا جوردا=تکرار دعاها،اَترودا= طلسم و سحر و جادو و برخی اوراد و اذکار و رامایانا و مهابهاراتای هند زنده شوند. به همین روال بیشترین کشورها نهتوانستند در جایگاههای پی, ...ادامه مطلب